پر از خالی

شعر امام رضا

شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۰۰ ق.ظ

شعر امام رضا

 شعر امام رضا , شعر امام رضا فاضل نظری , شعر امام رضا صابر خراسانی , شعر امام رضا برقعی

در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره آهنگ و شعر امام رضا دوبیتی فاضل نظری و صابر خراسانی و رضا برقعی و حامد زمانی در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .

وقتی که هوای چشم بارش باشد

در کنج دلت امید و خواهش باشد

باید که دخیل مشهد جان گردی

در صحن مطهرش نوازش باشد

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

و پیرمرد در آغوش صبح نیشابور

هزار غصه ناگفته را بغل کرده

شروع کرد و به من گفت از خدا که خدا

بدون واسطه او را کجا بغل کرده

شکست شاخه ی گردو و من نیفتادم

خدا همیشه مرا بی هوا بغل کرده

خداست سایه ی افرا و نارون که مرا

بدون منت و بی ادعا بغل کرده

درخت بید که افتاده و نمی افتد

فرشته اش به دو دست دعا بغل کرده

جدال شعله ی فانوس و باد را می گفت

ببین چگونه خدا را خدا بغل کرده

خدا توکل آبادی است اگر هنوز

قنات گل شده را روستا بغل کرده

درست آن طرف تپه ی سلام کسی است

که هرکسی که زمین خورده را بغل کرده

به خویش آمدم آن لحظه ای که حس کردم

مرا ضریح رضا (ع) بغل کرده

حمیدرضا برقعی

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بیمارم و از دوست شفا می خواهم

از اهل کرم لطف و عطا می خواهم

مشهد برسم کنار هر گلدسته

هر چیز ندارم از رضا می خواهم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند

موج‌های پریشان تو را می‌شناسند

پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی

ریگ‌های بیابان تو را می‌شناسند

نام تو رخصت رویش است و طراوت

زین سبب برگ و باران تو را می‌شناسند

هم تو گل‌های این باغ را می‌شناسی

هم تمام شهیدان تو را می‌شناسند

از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی

ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند

بوی توحید مشروط بر بودن توست

ای که آیات قرآن تو را می‌شناسند

گرچه روی از همه خلق پوشیده داری

آی پیدای پنهان تو را می‌شناسند

اینک ای خوب، فصل غریبی سر آمد

چون تمام غریبان تو را می‌شناسند

کاش من هم عبور تو را دیده بودم

کوچه‌های خراسان تو را می‌شناسند

قیصر امین پور

شعر امام رضایی , شعر امام رضا حامد زمانی , شعر امام رضا دوبیتی , شعر امام رضا محمد سهرابی

صحنت مدینه،مکه،نجف؛کربلای ماست

آری؛ تمام هستی ما مشهدالرضاست…

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

آسمان دلگیر بود اینجا، زمینش خسته بود

قرن‌ها بال کبوتر، پای آهو بسته بود

سرزمین عشق بود اما سلیمانی نداشت

ملک عاشق‌ها هزاران سال سلطانی نداشت

باده نوشان شهرشان یک عمر بی‌میخانه بود

دست پیمان بسته‌ی این قوم بی‌پیمانه بود

تا سحرگاهی ورق برگشت و خوش شد سرنوشت

آمد و خاک خراسان تکه‌ای شد از بهشت

کعبه و حج فقیران بود، می‌دانی چه کرد؟

آمد و ذیقعده در تقویم ما ذیحجه کرد

سرزمین تشنه‌ی ما بعد از آن میخانه داشت

ساقی خوش ذوق در میخانه، سقاخانه داشت

بعد از آن دستان ما در دست گوهرشاد بود

مثل عیسی قبله‌ی ما پنجره فولاد بود

تا که او را دیده، بند از پای آهو وا شده

از همان روز است چشمان آهوان زیبا شده

از همان روز است این دل‌ها کبوتر می شدند

از تماس چوب‌پرها صاحب پر می‌شوند

چشم واکن کور مادرزاد! گنبد را ببین

نور صحن عالم آل محمد (ص) را ببین

چشم وا کن پاره‌ای از پیکر پیغمبر است

یا علی گویان بیا! همنام جدش حیدر است

گوش کن اینجا دل هر سنگ می‌گوید رضا

سینه نقاره با آهنگ می گوید رضا

نور می‌گوید رضا انگور می‌گوید رضا

مشهد از نزدیک قم از دور می‌گوید رضا

مُهر می‌گوید رضا سجاده می‌گوید رضا

خضر اینجا بر درت افتاده می گوید رضا

السلام ای شمس! محتاج نگاهی مانده‌ایم

در شب تاریک و مرداب سیاهی مانده‌ایم

یک نظر کن تا که از دیوار ظلمت رد شویم

شاهد «نورٌ عَلی نورِ» تو در مشهد شویم

قاسم صرافان

  • علی حمیدی

نظرات (۱)

اسپمر بیکار
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی